به گزارش هشمهری آنلاین، جوان نوشت: استقلال یکی از شعارهای اساسی انقلاباسلامی بود. طرح این شعار در واقع واکنشی به دستنشاندگی رژیم پهلوی و مداخلات بیحدوحصر بیگانگان و بهویژه امریکاییها در امور داخلی ایران در آن دوره بود. در مقابل، سفارت امریکا در تهران تا آخرین روز عمر حکومت پهلوی به مداخلات سیاسی و اطلاعاتی خود ادامه میداد و پس از پیروزی انقلاب نیز حس استقلالطلبی ایران را یکی از موانع پیش روی کار خود میدانست؛ موضوعی که در اسناد لانه جاسوسی هم قابلمشاهده است.
هویت استقلالطلب ایرانی علیه مداخلهگر
استقلالطلبی ایران علاوه بر آنکه در انقلاباسلامی برجسته بود، برخاسته از هویت اصیل ایرانی نیز بود. سابقه فرهنگی و تمدنی چندهزارساله ایران که موجب ایستادگی در برابر هر قدرت مداخلهگر خارجی از جمله امریکا میشد، از موانع پیش روی امریکا در ایران بود.
در گزارش ماروین زونیس یکی از اساتید دانشگاه شیکاگو که تحت عنوان «ملاحظاتی درباره ایران معاصر» برای «والتر. آل. کاتلر» سفیر پیشنهادی امریکا و «آلن ونت» وزیرمختار تهیه شد و یک نسخه آن در ۲۵ می۱۹۷۹ [۴ خرداد ۱۳۵۸]برای سفارت امریکا در تهران ارسال شده، چنین آمده است:
«یکی از شکلهای تظاهر این خشم [ملت ایران]نفرت از بیگانگان است. ایرانیان همواره ارتباط دوگانهای نسبت به بیگانگان داشتهاند؛ اول اینکه حاضر بودهاند از آنها اقتباس و تقلید کنند، درعینحال بر اصل حفظ صفا و خلوص فرهنگ ایران اصرار داشتهاند. سالهای اخیر رشد ایران نسبت به این «صفا و خلوص» سختگیر بودهاند و یک احساس تجدیدشده شکنندگی اصالت فرهنگی ایران به وجود آمده است. از بسیاری جهات این انقلاب را میتوان به نحو سودمندی، نه صرفاً بهعنوان یک پدیده مذهبی، بلکه بهعنوان یک بیان گوشخراش هویت فرهنگی ایران درک کرد.»
در سند دیگری تحت عنوان «ایران: مشکلات محیطی ارتباطات، دورنماها، ایدهها» به بررسی چالشهای پیش روی امریکا در ایران پرداخته شده و از مصادیق کمبودهای امریکا در شرایط پس از انقلاباسلامی «تصمیم جدی و گسترده [انقلاب و مردم]برای ریشهکن کردن نفوذ خارجی» برشمرده شده است.
همچنین در این سند در ایران «مطبوعات دارای مجوز رسمی که بهشدت ضد ایالاتمتحده بودهاند» و «احساسات ضدصهیونیستی و معرفی سیاستهای ایالاتمتحده بهعنوان حامی صهیونیسم در مقابل منافع اسلامی و عرب» بهعنوان مشکلات مقابل امریکا در ایران قلمداد شده است. جالبتر اینکه نویسندگان این سند یکی از نگرانیهای دیگر خود را این میدانند که ایالاتمتحده با دولت شاه و تمام افراطکاریهای آن برای ملت ایران معرفی شده و انگارنهانگار که شاه نزدیکترین متحد و ژاندارم امریکا در منطقه بوده است.
در همین سند و در فراز دیگری تصریح میشود: «روابط ایران و ایالاتمتحده خیلی پیچیده هستند، درحالیکه از طرف دولت تهران به ما اصرار میشود تا نشانهای از مقاصدمان برای عادیکردن روابط ارائه کنیم، فرقه قم، خصوصاً [امام]خمینی، مطبوعات و دیگران به سرزنش و توبیخ علیه ما با عنوان دست نابکار امپریالیستی در پشت مشکلات ایران ادامه میدهند.»
واقعیت آن بود که ذهنیت ایرانیان نسبت به امریکا یکشبه شکل نگرفته بود و این حس نفرت عمومی نسبت به مداخلات امریکا ماحصل سالها سلطهجویی امریکا در این منطقه و کشور بود.
در سند خیلی محرمانه به تاریخ ۱۵ اکتبر ۱۹۷۹ [۲۳ مهر ۱۳۵۸]تحت عنوان «ایران برای دومین ملاقات چهارجانبه» یکی از روندهای اجتماعی موجود در ایران انقلابی «ناسیونالیسم نفرت از بیگانه» معرفی شده و در توضیح آن آمده است: «این روند شامل سیاستهای بهطورکلی ضدغربی و بهویژه ضدامریکایی است.»
نگرانی از رشد احساسات ضدامریکایی
سه ماه پس از پیروزی انقلاباسلامی سفارت امریکا در تهران در تاریخ ۱۸ آوریل ۷۹ [۲۹ فروردین ۵۸]سند شماره ۴۰۶۹ را به قلم جان دی. استمپل تهیه کرد که به امضای «ناس» برای وزارت امور خارجه در واشینگتن ارسال شد. در این سند با عنوان «موج ناخوشایند ضدامریکایی» آمده بود:
«در دو هفته گذشته موج ناخوشایند ضدامریکایی هم در مطبوعات و هم در بیانات سیاسی بسیار مشخص گشته است. ریشه این کار برداشت ضدغربی خمینی است که بهوسیله عوامل ضدغربی فلسطینی نفوذ کرده در فدائیان و دیگران تغذیه میشود. این ویروس ضدیت از تنشهای انقلابی فراتر رفته و درحالیکه اکثریت مردم آن را فراموش میکنند، کوششهای تبلیغاتی تدریجاً تأثیر همگانی بهخصوص در جوانان کرده است. امریکا بایستی در این دوره تحمل داشته باشد.»
گزارش سفارت با تلخی بسیار روند نفرت افکار عمومی از امریکا را در ماههای پس از پیروزی انقلاباسلامی چنین شرح میدهد: «سفارت تمایلی به تجزیه موضوع ندارد، ولی میخواهد شما را از جریان روندهای رو به افزایش ضدامریکایی که از حدود اوایل آوریل و بهخصوص در چهار روز گذشته شروع شد، مطلع سازد. این کوششهای ضد یانکی فزاینده از نوع جهانسومی بوده و مستقیماً از دیده شورش اسلامی و اشخاص در رابطه با آیتالله خمینی و دیگر حامیان نزدیک ایشان از سویی و گروههای مختلف چپی شامل فدائیان تحت نفوذ فلسطین از دیگر سو برخاسته میشود.»
علاوه بر اینها دستگیری سران رژیم شاه و اعتراف آنان به حمایتهای امریکا از شاه و مداخلات مکرر آن در ایران قبل از انقلاب و نیز افشای اسناد محرمانه رژیم گذشته در آگاهی عمومی و نفرت مردم از امریکا اثر داشته است:
«مواضع ضدامریکایی بهطور وضوح در مطبوعات فارسی افزایش داشته است (تنها روزنامههای باقیمانده بعد از قطع مطبوعات خارجی زبان در ۲۷ مارس). بهعنوانمثال استفاده وسیع از عناصر روسی و بلوک آن در تلویزیون و افشای روابط مسئولان محاکمهشده اخیر در ارتباط با سیا و ژنرال هایزر، ژنرال ربیعی و برنجیان اشارهای به مأموریت ژنرال هایزر (و پایگاههای جاسوسی امریکا) در محاکمات خود کردهاند. شهادتهای غیرمتملقانه آنان در مطبوعات و تلویزیون منعکس شده: مأمور ارشد اقتصادی سفارت از بانک مرکزی اخراج شده (در جریان بازدید معمولی ۹ آوریل) و اعلامیههایی بهسرعت چسبانیده شد که (ما نماینده امپریالیستها را اخراج کردیم). مقام ارشد آژانس ارتباط بینالمللی تحت محافظت کمیته تهران به اتهامات مبهم در رابطه با کار سفارت قرار دارد. شهروندان امریکایی و اروپاییها گزارش کردهاند که در خیابان بدانها بیشتر از ماه گذشته خیره میشوند و بر آنان فریاد میکشند.»
امام در برابر امریکا
در این میان روشنگریهای شخص امام خمینی (ره) و یاران ایشان همچون حضرت آیتالله خامنهای در این حس عمومی اثر روشنی داشت؛ امری که از چشمان مأموران اطلاعاتی سفارت دور نماند:
مایکل مترینکو، افسر سیاسی سفارت در پیشنویس گزارشی خیلی محرمانه به تاریخ ۲۴ آوریل ۷۹ [۴ اردیبهشت ۵۸]نوشته است:
«[امام]خمینی رهبری گروه به قدرت رسیده فعلی را در حملات، تقریباً همهروزه بهسوی امریکا به عهده دارد. به نظر او امریکا مسئول زیادهروی شاه و تقریباً هر چیزی که در ایران بهغلط بوده، میباشد. امریکا همچنان سعی در انهدام ایران داشته و تمام مشکلات اقتصادی، جنگهای منطقهای، نتیجه اعمال شیطانی عموسام است. دیگر گویندگان نیز راه خمینی را میروند و هر روز اتهامات جدیدی در مطبوعات دیده میشود. در میان دیگر اتهامات علیه امریکا این مسائل مطرح است: به نفت ایران چشم دارد (خمینی)، مسئول دردمندی مردم بلوچ است (آیتالله خامنهای)، طالب بازگشت صلح به ایران نیست (خمینی)، باعث سرایت ناراحتی در کردهای ترکیه میشود (فدائیان خلق)، با همکاری ساواک توطئه برای کشتن یکسری از روزنامهنگاران، مقامات مذهبی و سیاسی میکند (روزنامه کیهان) و غیره... این فهرست ادامه دارد. سپر بلا (راه فرار) برای تمام مشکلات ایران محدود به امریکا نمیشود بلکه اسرائیل، انگلیس و روسیه نیز سهمی هرچند کوچک در سخنرانیهای سیاسی - مذهبی را پذیرا شدهاند. شاه بههرحال تحت سیطره امریکا بوده است (بهزعم حزب [امام]خمینی) و امریکا بایستی بزرگترین سرزنش را دریافت کند.»
استمپل نیز در گزارش دیگری در ۳۱ می۱۹۷۹ [۱۰ خرداد ۱۳۵۸]با طبقهبندی «سری» تحت عنوان «شکل و شمایل امریکا در ایران در اوضاعواحوال دگرگونشده» به موضع مستحکم امام خمینی (ره) در برابر امریکا اشاره میکند و نگران آن است:
«درحالیکه دولت موقت ایران اهمیت مناسبات حسنه را با ما به رسمیت شناخته است، آیتالله خمینی و اطرافیان او چنین اهمیتی را به رسمیت نمیشناسند. نظریات خمینی تقریباً تماماً تحت تسلط در هر چیز خارجی بهویژه به نظر قرار گرفته است. او (آیتالله خمینی) شاید از قطع کامل مناسبات دیپلماتیک با ایالاتمتحده استقبال میکرد.»
سوءظنی به گستره تمام ایران
یکی از چالشهای پیش روی فعالیتهای امریکا در دوران پس از انقلاباسلامی، سوءظن و بیاعتمادی گسترده عموم مردم و عناصر انقلابی نسبت به رفتار دولت امریکا بود.
آژانس ارتباطات بینالمللی ایالاتمتحده امریکا در تاریخ ۱۰ ژوئیه ۷۹ [۱۹ تیر ۱۳۵۸]به سفارت در تهران در نامهای خیلی محرمانه به شماره ۶۰۵۲ با عنوان «مطالعهای درباره اوضاع کنونی ایران» اولین مسئله و نگرانی پیش روی امریکا را همین بیاعتمادی میداند:
«ایرانیان عدم اعتماد وسیعی نسبت به دولت ایالاتمتحده دارند. این سوءظن حاکم است که ایالاتمتحده به نحو فعالی میکوشد هدفهای انقلاب را خنثی کرده و از لحاظ سیاسی و اقتصادی در امور داخلی ایران مداخله کند. رسانههای امریکا نیز با رفتار فاقد علاقه نسبت به ایران به این برداشت ایران مبنی بر اینکه امریکا خیرخواه ایران نیست، کمک میکنند. برای ایرانیان پشتیبانی درازمدت امریکا از شاه، ایالاتمتحده را در یک نقش مداخلهگر، جلوهگر ساخته است که اقدامات عرفی آن کذب اصولی است که آن را تبلیغ میکند و مانع آن اعتبار اخلاقی میشود که درباره انقلاب ایران قضاوت کند.» در ادامه همین سند آمده است:
«روابط سابق نزدیک ایران با ایالاتمتحده در حال حاضر در یک مرحله فشار تا سرحد قطع شدن قرار گرفته است. حتی آنهایی که از لحاظ سنتی دارای گرایشهای غربی در ایران هستند باید فعلاً از هرگونه تماس آشکار با ایالاتمتحده خودداری کنند. در کشوری که «یک دست پنهانی» (معمولاً ایالاتمتحده یا شوروی یا اسرائیل) مسئول هر چیزی قلمداد میشود، عدم اعتماد وسیعی درباره حکومت ایالاتمتحده وجود دارد. این سوءظن وجود دارد که ایالاتمتحده میکوشد هدفهای انقلاب را به طرق مختلفی، از به کار گرفتن عوامل ساواک بهعنوان قاتل گرفته تا بهرهبرداریکنندگان از عدم رضایت و تحریککنندگان قیام در میان اقلیتها، ترمیم اقتصادی ایران و رشد آینده آن را راکد سازد.»
این مشکل برای کارکنان سفارت به چالشی روزمره هم تبدیل شده بود. چنانکه بروس لینگن، کاردار سفارت نیز در گزارشی که برای واشینگتن به تاریخ ۱۵ اکتبر ۱۹۷۹ [۲۳ مهر ۱۳۵۸]نوشته از تلاشی که برای جلبنظر مثبت یک روحانی بهزعم او برجسته کرده و واکنشی که از او دیده حکایت دارد که خواندنی است:
«روز گذشته من برای یک گپ طولانی پیش ملای برجستهای رفتم. خوش گذشت و از من به گرمی استقبال شد. ولی من هنگام دور شدن این نتیجه دستگیرم شد که بین غرب و رهبری روحانی این محل چه شکاف بزرگی وجود دارد. سوءظن نسبت به ما در واقع بسیار عمیق است و این سوءظن نتیجه پشتیبانی ما از شاه، اسرائیل و درک جامعه ما بهعنوان یک جامعه مادیگرا که با اسلام خصومت دارد میباشد. هر اندازه که من کوشیدم تأکید کنم که ما نیز مردمی هستیم دارای ارزشها و نگرانیهای نیرومند معنوی، متوجه شدم که ما بیشتر اوقات از یکدیگر صحبت میکردیم ولی ما باید به این وضع خو بگیریم، زیرا میتوان اصطلاحی بدین مضمون ساخت که اسلام در اینجا ماندنی است.»
واشینگتن نیز بر این واقعیت کمکم وقوف پیدا کرد. هنری پرشت، مدیر میز ایران در وزارت امور خارجه امریکا نیز در سندی سری به تاریخ ۱۳ اکتبر ۱۹۷۹ [۲۱ مهر ۱۳۵۸]که رونوشت آن به سفارت ارسال شد، معترف است:
«علیرغم انکارهای مکرر ما، ایرانیان عمیقاً از این سوءظن دارند که ما علیه آنها با هماهنگی با اسرائیل و شاه و عربستان سعودی و حتی عراق و کمونیستها سرگرم توطئه هستیم.»
حس نفرت از امریکا کمکم به خیابان هم کشیده شد و تظاهرات و شعارهای ضدامریکایی در تهران به راه افتاد. مردم تهران در روزهای سوم و چهارم خرداد ۱۳۵۸ تظاهراتی ضدامریکایی در مقابل سفارت امریکا برگزار کردند. همافران نیروی هوایی نیز در تاریخ ۵ خرداد، در تظاهراتی خشم خود را نسبت به دولت امریکا نشان دادند. سفارت تظاهرات روز ۳ خرداد را چنین توصیف میکند:
«حدود ساعت ۱۵:۲۰ بهوقت محلی اولین گروه تظاهرکنندگان مقابل سفارت امریکا رسیده و از سمت غرب به شرق خیابان تختطاووس حرکت کردند. جمعیت شعارنوشتههایی در مخالفت با امریکا و تصاویر آیتالله خمینی در دست داشته و شعارهای متنوع انقلابی سر میدادند مثل «یانکی به خانهات برگرد»، «مرگ بر امریکاییها»، «مرگ بر کارتر»، «اسلام پیروز است، امریکا نابود است.»
حس ضدامریکایی چنان پیش رفت که پس از نماز جمعه تهران علیه کارتر نیز شعار سرداده شد و این رویداد موردتوجه سفارت قرار گرفت. سفارت امریکا یک هفته قبل از تسخیر در تاریخ ۲۹ اکتبر ۱۹۷۹ [۷ آبان ۱۳۵۸]در گزارشی خیلیمحرمانه به شماره ۱۴۰۵ خطاب به وزیر امور خارجه امریکا در واشینگتن «راهپیمایی میلیونی برای اتحاد حمایت از [امام]خمینی» را چنین توصیف میکند: «در پایان نماز جمعه، حدود ۲۰ دقیقه شعارهای انقلابی توسط مردم داده شد. تنها شعار ضد امریکایی «مرگ بر سه مفسدین: کارتر و سادات و بگین» بود. پسازآن مردم در کمال آرامش پراکنده شدند.»
غربگرایان هم دلزده شدند
بیاعتمادی به امریکا تنها به تجربیات پیش از انقلاب مرتبط نبود. حتی آنان که اندک امید یا دلبستگی نیز به امریکا داشتند، پس از انقلاب هم با خلفِ وعدههای مکرر آن مواجه میشدند و حس بیاعتمادی حتی در آنان نیز ر سوخ میکرد.
بهعنوان نمونه در دولت موقت انقلاب که با محوریت لیبرالهای نهضت آزادی و جبهه ملی تشکیل شده بود، عموماً نگاه مثبتی نسبت به غرب و امریکا بود و همین نگرش در اسناد سفارت بهکرات دیده میشود. بااینحال کاردار سفارت در یکی از دیدارهایش با مهدی بازرگان، نخستوزیر، گلایهمندی او را از وعدههای توخالی امریکا میشنود. لینگن در تاریخ ۱۲ آگوست ۱۹۷۹ [۲۱ مرداد ۱۳۵۸]در نامهای به شماره ۸۹۷۰ این ملاقات خود با بازرگان را چنین برای واشینگتن شرح میدهد: «بازرگان گفت متأسفانه از نظر ایران، ایالاتمتحده به هیچ نحو مثبتی پاسخ نداده است که دولت موقت ایران بتواند این پاسخها را برای نشاندادن شایستگی مناسبات خود با ایالات متحده امریکا برای مردم ایران مورداستفاده قرار دهد. او گفت «شما فقط درباره مناسبات بهتر حرف زدهاید و ما تنها چیزی که از شما شنیدهایم وعدههایی بیش نبوده است». بهعنوانمثال، او اطمینانهایی را که سفیر سولیوان و کاردار ناس مبنی بر اینکه لوازم یدکی تحویل خواهد شد برشمرد. او گفت «هیچچیزی اتفاق نیفتاده است و نه حتی تاریخی که چه موقع میتوانیم انتظار داشته باشیم، به ما داده نشده است». همچنین مسئله تسویهحسابهای نظامی ایران نیز در میان است. او مدعی شد ایران درباره آنچه که خریداری کرده و پول آن را پرداخت کرده است، از سال ۱۹۶۶ صورتحسابی دریافت نکرده است. بنابراین دولت موقت ایران نمیداند موقع مالی او در این زمینه از چه قرار است. در ماه فوریه ارقامی ارائه شده است، ولی مواردی وجود دارد که از ۱۳ سال قبل تاکنون همچنان بلاتکلیف و معوق مانده است.»
ادامه دارد...
منابع در دفتر روزنامه موجود است.
نظر شما